شروع

ساخت وبلاگ
امروز سرکلاس آموزش زبان ترکی یک دفعه ای انگار همه چی برام تکراری به نظر رسید. همون حالت همیشگی من در سرکلاسهای دانشگاه ، همون آدم که سعی میکنه خیلی خوش تیپ باشه (نمیدونم هستم یا نه) ، همون شاگردی که از بیشتر بچه های کلاس بیشتر میفهمه و در درس حد متوسط به بالاست و بعضی وقتها هم خیلی خوبه و در آخر در حد نمرات نسبتا خوب اون ترم رو میگذرونه . همون شاگردهایی که بعضی هاشون از من خیلی باهوش ترن و خیلی هاشون هم از من کم هوش تر (البته از نظر من) .این حالت رو من در دانشگاه تبریز داشتم ، در دانشگاه اهواز هم داشتم ، در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران هم داشتم و در کلاسهایی که در دوران زندگیم گذروندم.حلا هم که در ترکیه داره تکرار میشه. قبلا خیلی لذت میبردم از درس خوندن و دانشگاه رفتن و خیلی چیزهای تو این مایه ها ولی امروز یه دفعه ای احساس کردم دارم همون کارهای قبلی که تو زندگیم بود رو دوباره تکرار میکنم به امید این که به نتایج بهتری از قبل تو زندگیم برسم . خب من مهندس عمران بودم تو ایران و هنوز هم هستم ولی تو ترکیه چون زبان ترکی بلد نبودم و نیستم ، نمیدونم چطوری باید از مدرکم استفاده کنم.رفتم دنبال کار پانسیون داری و اجاره خونه و چیزهایی از این قبیل . حلا رفتم دانشگاه ثبت نام کردم رشته معماری داخلی به زبان انگلیسی که زبان انگلیسی من اونقدرها خوب نیست و از همین بابت هم نگرانم که چطوری باید درسها رو بفهمم و بعدش چهار سال باید بخونم تا بتونم از مدرکم بصورت قانونی استفاده کنم. البته برنامم اینه که در حین درس خوندن کار مرتبط با رشته خودم هم انجام بدم . البته اگر زبان ترکی یاد بگیرم که خیلی برام طول کشیده یاد گرفتنش. بعد بیام مهندسی عمران رو با معماری داخلی ترکیب کنم و تو ترکیه کلی پول در بیارم. گ شروع...
ما را در سایت شروع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmjdream بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 7:20

میخوام اتفاقات خوب و بدی که از وقتی اومدم ترکیه برام پیش اموده رو بنویسم.اول اتفاقات بد :-تو دو ماه اول ورودم به ترکیه فقط منتظر بودم قاچاقبره منو ببره اروپا و بعدش مشخص شد سرم کلاه رفته.-بعدش با شریک اولم کار اولم رو شروع کردم. (شروع کار خوب بود ولی شریکم افتضاح بود)-بعدش با یه خانمی آشناشدم که ازش خوشم اومد ولی چون بدون پول گیر کرده بود ترکیه با کمک مالی که بهش کردم برگشت ایران و هیچ تشکری هم بعدش نکرد و دیگه ازش خبری نشد یعنی من پیگیر نشدم و اون هزینه ای که کردم برام ناخوش آیند شد گرچه خودم خواسته بودم.-با یه کسی آشنا شدم که میگفت تو سوئد به دنیا اومدم و تو آلمان بزرگ شدم و قرار بود کمکم کنه برم سوئد ولی متاسفانه کلاهبردار بود-میخواستم دانشگاه ثبت نام کنم ولی نتونستم-برای کرایه مجدد پانسیون پول نداشتم و مجبور بودم با نزول ، لیر قرض کنم که برام کلی زیان مالی داشت-خواستم برای یک نفر اقامت بگیرم و یکی از دوستانم گفت من آشنا دارم ولی 400 دلار از ما گرفت و دیگه برنگشت و هم پول ضرر کردم و هم آبروم داشت میرفت و هم اون بیچاره میخواست بمونه و دخترش رو بیاره از ایران پیش خودش ، خلاصه وضع بدی بود که تونستیم کار اقامت اون خانم رو با 1300 دلار درست کنیم که کلی ضرر کردیم ولی کار درست رو انجام دادیم. میتونستیم مثل خیلی ها که پول میگیرن و کار انجام نمیدن رفتار کنیم ولی ما نمیتونیم آدم نباشیم.-کسی که پول سودی گرفته بودیم چون آدم معتادی بود ، فکر میکرد 50 دلار بیشتر به ما داده و آخر هم مجبور شدیم 50 دلار بیشتر بهش برگردونیم.تمامی این اتفاقات و مخصوصا گرفتن اقامت اون خانم از نظر روانی خیلی روی من تاثیر گذاشت و خیلی ضعیف و کم تحمل شدم. با هر مشکلی عصبانی میشم و سرم و قلبم درد میگیره.و حالا ات شروع...
ما را در سایت شروع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmjdream بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 7:20